بانو دلکش و ناصر ملک مطیعی در صحنه ای از فیلم عروس فراری می گذرم می گذرم می گذرم ز برای تو از جان می گذرم ز دیار تو گریان می گذرم اشک و آهم زاد راهم می روم و دست دعا بر آسمان دارم دور از یاران افتان خیزان می روم و دام بلا به پای جان دارم من و شور عشق و خانه بدوشی من و شام هجر و کنج خموشی ره بی پایانی دارم من سر بی سامانی دارم من من از شهر تو چون نالان می گذرم تنها سایه ی من باشد همسفرم این عشق تو مرا بنگر تا کجا کشانده دست از دلم بدار که دگر طاقتم نمانده
گذرگاه نسیم 1 آفرین باد بر آن کس که نشد با بد جفت سخن نیک بگفت و سخن نیک شنفت 2 پیش رو تا که بود راست ره همواری نرود راهی فرزانه ز کژ راه کلفت 1 3 عاشق آن است که پروا نکند از ره سخت نزد هر دلشده ای خوف و خطر دارد و اُفت 4 نارفیق است که دنیای ریا عرصه ی اوست دوست با دوست بجز صلح و صفا هیچ نگفت 5 نشنود نغمه ی بلبل ز گذرگاه نسیم آن که در سرزدن ناب سحر خواهد خفت 6 تو به جایی نرسی تا که تلاشی نکنی ندهد گردش دنیا به کسی روزی مفت 7 کوی محبوب به مژگان غزل های دری
درباره این سایت